مامانی فری و مرساناجون

گذر عمر

olor=#ff0000 size=5>   تولد مامان مهسا خرداد ۶۴   تولد مرسانا گلی شهریور ۹۱     خرداد۶۴  شهریور ۹۱      قضاوت با شما ...
18 آذر 1391

سیزدهمین ماهگرد عشقم و روز جهانی کودک مبارک

  عزیزدلم ورودت را به چهاردهمین ماه زندگیت تبریک  میگم     از خداوند بزرگ خواهانم     نفسهاي من را فرش راه زندگي تو كند و هر خنده تو را شيريني زندگي من كند . عاشقانه دوستت دارم     روز جهانی کودک مبارک    تقدیم به مرسانای عزیزم     ...
18 آذر 1391

<no title>

عروسکمون مریضه   اولین مریضی طولانی  فدات بشم عروسکم که مدت یک هفته که مریضی اول با تب شدید شروع شد بعد از اینکه تبت قطع شد   ادامه مریضی خودشو با اسهال و استفراغ نشون داد عزیز دلم خیلی لاغر شده و اصلا اشتها  نداره خیلی ها میگن مال دندوناش که اینشالله اینجوری باشه دیروز وقتی دیدیم حالت بهتره با مامان مهسا و بابایی احمد رفتیم برات لباس بخریم اولش حالت خوب بود وقتی اومدیم تو ماشین از بغل مامان گرفتمت اوردم پیش خودم که ای داد برمن شروع کردی به  بالا اوردن منو بابای احمد هل شده بودیم و تمام لباسامونم کثیف شده بود بعد رفتیم خونه مامان من و اونجا مامانم برات کته شوید درست کردو یکم بهتر شدی و شروع کردی به بازی کردن  عزیزم ا...
18 آذر 1391

<no title>

سر بلندی ابراهيم آرامش اسماعيل اميدواری هاجر عطر عرفه و بركت عيد قربان را برای همه دوستهای مجازیم آرزومندم اميدوارم فردا غمهايتان قربانی شاديهايتان گردد عيد قربان مبارك ...
18 آذر 1391

چهاردهمین ماهگرد

      ماه من............ستاره زندگیم.............      گل خوش بوی من....عطر بهشتی من     14 ماهه که تو رو داریم و بی نهایت خوشحالیم و   دوستت داریم   و خداوند رو به خاطر این نعمت بزرگ شاکریم    ماه تابانم چهار دهمین ماهگردت مبارک     ...
18 آذر 1391

13 تا 14 ماهگی پرنسس مرسانا به روایت تصویر

      سلام قشنگترین اتفاق زندگی ما   سلام زیباترین احساس دنیا   عزیز دلم خیلی خیلی شیرین شدی شکلاتم عسلم ابنباتم توی این ماه یاد گرفتی   ۱ ـوقتی میخوای بری بیرون و میخوایم لباس تنت کنیم خودت همکاری میکنی و فورا دستتو میاری تا لباس بپوشی   ۲ـهمچنان عاشق بابا مجید بابا احمد و دایی محمد هستی    با من اصلا میونه خوبی نداری تا میام بغلت کنم با دستت اشاره میکنی و میگی بروووووووووووو     ۳ـاز اعضای بدنت زبونت و چشمهات و جدیدا گوشهاتو یاد گرفتی فدات بشم   ۴ـ با حالت خیلی دستوری وقتی تشنت میشه میگی آب بده   ۵ـوقتی مامانو میبینی فوری میگیییییی جی جی   ۶ـَشکلاتم وقتی ...
18 آذر 1391

به بهانه چند روز مسافرتی که با هم بودیم

مرسانای  کوچک من این روزها با تو بودن آنقدر خوب و زیباست که هرلحظه‌اش را می‌بلعم   باور انسانی عظیم نهفته در ظاهر کوچکت این روزها واقعی‌تر است گاهی از تو فاصله می‌گیرم و تو را در دنیایی که هر تکه‌اش معماییست جذاب نظاره می‌کنم زمین می‌خوری و باهم از درد جسم حرف می‌زنیم، اما باز هم آزادی که بلند شوی گاهی در آغوشت می‌گیرم و روحمان در هم فرو می‌رود و آنوقت درونم را از تو پر می‌کنم می‌بوسیم، آنقدر محبت می‌کنی که گاهی شرمگین خلوصت می‌شوم مرسانای  پر و بال گشوده من این روزها با هم بیشتر سعی می‌کنیم تا رمز پرواز را بیاموزیم این روزها با هم حرف می‌زنیم تا برای قصه پرواز بالهایمان استوار شود د...
18 آذر 1391

wooooooooooooooooooooooooooooowااولین گامها

نخستین گامها به سوی فردا     دختر عزیزم مرسانای نازم ساعت ۴۵/۲۲روز یکشنبه۵ اذر ماه139۱وقتی ۱۴ماهو ۲۴روزت بود  در خونه ما اولين گامهايت را برداشتي. . البته مامان مهسا گفت روز قبلش که مصادف با روز عاشورابود    چند قدمی تو خونه خودتون راه رفتی   فدای راه رفتنت بشم الهی خوشگلم عصر شام غریبان بود تازه از راه رسیده بودیم که مامان مهسا دستتو گرفت و گفت باهم تاتی تاتی کنیم و کم کم دستتو ول کرد و خودت تونستی چند قدم به تنهایی راه بری     اينقدر خوشحال شديم كه نگو خیلی بامزه بود راه رفتنت انگار یه سینی بزرگ چای داغ دستت بود و مواظب بودی نریزه   و از آن موقع تا به حال ناز...
18 آذر 1391

پایان 15 ماهگی

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ، ناز چشمان تو ، به قدر مژه بر هم زدنی       عطر موهایت… نرمی دستانت.. راه رفتنت… صدایت.. حرف زدنت.. نگاه کردنت.. همه و همه مرا وا میدارد که در این روز شکر گذار باشم که شراب ناب چشمانت را مینوشم عزیزدلم پانزدهمین ماهگردتت مبارک باد ...
18 آذر 1391

خیلی خوشحالم

    عزیز دلم امشب ۹۱/۹/۱۴دقیقا ۱۵ماهو سه روزه هستی     ساعت ۲۲ داشتم با مامان مهسا تلفنی صحبت میکردم و خبر تعطیلی ادارات رو به   علت الودگی هوا میدادم ......................................................   مامان مهسا خبر خیلی خوشی بهم داد و اون   اینکه........................................................................     مرسانای عزیزم امشب ۲۰ قدم راه رفته خدایا به خاطر این خبر خیلی    خوشحالم و شکر گذارم الحمدالله رب العالمین خیلی جالبه مامان مهسا دقیقا ۱۵ ماهگی راه افتاد    حالا دیگه کم کم بایدبه خاطر برداشتن اولین گامهای استوار عروسکمون در     زند...
18 آذر 1391
1